۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

به یک دردی بخوریم

سلام


چند وقتی است که در این فکرم که کار واحدی بکنم ... هنوز مردد مانده ام که چه کنم

بین گزینه های مختلف سرگردان شده ام و نمی دانم کدام را انتخاب کنم

فقط این قدر میدانم که باید به یک دردی بخورم

دیگر از این شاخه به آن شاخه پریدن کافی است ...

به اندازه ی کافی از این دنیای بی سر و ته ، تجربه هایی در زمینه های متفاوت اندوخته ام که البته هیچ کدامشان هم کامل نیستند

الآن زمانی است که اگر حرکتی نکنم ، دیگر در آینده به هیچ دردی نخواهم خورد

اگر فردا آقا بیاید و بگوید تو به چه دردی می خوری چه بگویم ؟!!

هر چند که خیلی دیر است ولی به فکر برنامه ریزی افتاده ام ، برای آینده ام ، چه نزدیک و چه دور ...

دوست دارم برنامه ریزی ام منطقی و کاملا عملی باشد . به خاطر همین هم دارم کم کم علایق و استعداد ها و تجربیات گذشته ام را دسته بندی می کنم تا آنهایی که به درد آینده ام نمی خورد را دور بریزم و آنهایی که به دردم می خورد را بیشتر بررسی کنم ...

خدایا کمکم کن ... راهی را به من نشان بده که خیر دنیا و آخرتم در آن باشد



... و اما دوستان عزیز هر کس در این زمینه نظری داره به من کمک کنه ... مطمئن باشین من خوشحال میشم


فعلا همین ... التماس دعا

هیچ نظری موجود نیست: